دوستت دارم پریشان، شانه می خواهی چه کار؟دام
بگذاری اسیرم، دانه می خواهی چه کار؟تا ابد دور تو می گردم، بسوزان عشق کنای که شاعر سوختی، پروانه می خواهی چه کار؟مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبودراستی تو این همه دیوانه می خواهی چه کار؟مثل من آواره شو از چاردیواری در آ!در دل من قصر داری، خانه می خواهی چه کار؟خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببینشرح این زیبایی از بیگانه می خواهی چه کار؟شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کنگریه کن! پس شانه مردانه می خواهی چه کار؟ + نوشته شده در جمعه پنجم خرداد ۱۴۰۲ ساعت 8:35 توسط | به کجا چنين شتابان!...
ما را در سایت به کجا چنين شتابان! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kamalipashao بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 22:59